در سن 66 سالگی، من و شریک زندگیم فقط به تجویز خوراکی مشغول بودیم – تا کنون


آنجلا فقط با شریک خود رابطه دهانی داشته است، نه دخول، و او نمی تواند صبر کند تا آن را امتحان کند

آنجلا فقط با شریک خود رابطه جنسی دهانی داشته است، نه رابطه جنسی نفوذی، و او نمی تواند صبر کند تا آن را امتحان کند (تصویر: SireAnko)

خواهش میکنم چگونه آن را انجام دهمسریالی که در آن نگاهی هفت روزه به زندگی جنسی یک غریبه را به شما پیشنهاد می کنیم.

این هفته از آنجلا*، یک فروشنده بازنشسته 66 ساله می شنویم که تا همین اواخر، تقریباً 30 سال بدون رابطه جنسی سپری کرده بود.

آنجلا، اهل گلاسترشایر، ازدواج بدون عشق خود را در سال 2005 پس از اینکه سابقش اعتماد به نفس او را “از بین برد” و باعث شد علاقه او به تماس فیزیکی را از دست بدهد، ترک کرد.

او می‌گوید: “ما به خاطر سه فرزندمان ازدواج کردیم… اما ترسناک بود که بدانم شوهرم ترجیح می‌دهد با یک جعبه دستمال کاغذی خوشش بیاید تا با من رابطه جنسی داشته باشد.”

“من به این نتیجه رسیدم که باید واقعا زشت و غیر جذاب باشم … هر چه باشد، وقتی از هم جدا شدیم همه پارانوئید بودم.”

در آن زمان، آنجلا در 40 سالگی خود بود و فکر می کرد که “به کسی علاقه مند نخواهد شد.” با این حال، چهار ماه پیش پس از ملاقات با صاحبخانه میخانه محلی، برایان، او “اشتیاق جدیدی برای زندگی” و رابطه جنسی را کشف کرد.

او یکی دو سال از من کوچکتر بود و اخیراً طلاق گرفته بود. او این واقعیت را پنهان نمی کرد که از من خوشش می آید، اما من ناامید بودم که او را در کنار هم نگه دارم. بالاخره من الان 66 سالمه.» می گوید آنجلا.

اما پس از یک جلسه مستی، آنجلا شکست خورد. او و برایان در حال حاضر به طور متوسط ​​حدود چهار بار در هفته رابطه جنسی دارند، اگرچه آنها نتوانسته اند رابطه جنسی دخول داشته باشند زیرا او با اختلال نعوظ دست و پنجه نرم می کند.

آنجلا می گوید: «ما شگفت انگیزترین زندگی جنسی را داریم. وقتی می دانید که کسی واقعاً شما را دوست دارد – زگیل و همه چیز بسیار معنی دارد. من می توانم بدون احساس خجالت به او هر چه می خواهم بگویم – و انجام دهم.

“تمام ناامنی های من از بین رفته اند و دوباره احساس می کنم زنده هستم. اگر به ما نگاه کنید، هیچکس آن را حدس نمی‌زند. یکی دوتاشون 60 هستن! اما من آموخته ام که تو هرگز خیلی پیر نیستی – و ما مطمئناً آن را جبران خواهیم کرد.”

و اکنون، برای اولین بار، رابطه جنسی نفوذی در کار است، زیرا برایان مجوز مصرف ویاگرا را دریافت می کند.

بدون هیچ مقدمه ای، وضعیت آنجلا در این هفته به این صورت بود…

همانطور که می توانید تصور کنید، دفتر خاطرات جنسی زیر برای کار خطرناک است.

دوشنبه

من و برایان با هم زندگی نمی کنیم، و وقتی برای اولین بار با هم قرار گذاشتیم، فکر می کردم که آخر هفته ها را با هم بگذرانیم – و شاید یک شب در هفته.

من که تقریباً 30 سال تنها زندگی کرده بودم، از همان ابتدا به صراحت گفتم که او نباید انتظار داشته باشد که به آنجا نقل مکان کند!

اما من از اینکه برایان چند بار در خانه من می خوابد تعجب کردم. شغل او به این معنی است که او در شیفت های کاری کار می کند، اغلب تا دیر وقت تمام می کند، اما من کلید در را به او داده ام و وقتی او روی تخت کنار من می لغزد خوشحال می شوم – مهم نیست چقدر دیر شده است.

حالا او حداقل پنج شب می‌ماند و امشب کار می‌کند، بنابراین من برای چند ساعت وارد میخانه شدم. چند تا مشروب میخورم تا بار بسته بشه و با هم بریم خونه.

برایان خسته است، اما هنوز در خلق و خوی برای در آغوش گرفتن است … که به ناچار منجر به رابطه جنسی می شود. اما نه به معنای متعارف.

از همان ابتدا مشخص بود که برایان مشکلات نعوظ دارد، بنابراین رابطه جنسی نافذ همیشه کمی غیرممکن بود. مجبور شدیم به رابطه جنسی دهانی یا خودارضایی متقابل بسنده کنیم. برایان علیرغم اختلال نعوظ، مشکلی برای رسیدن به ارگاسم ندارد و این باعث می شود که بدانم می توانم او را راضی کنم.

سهشنبه

خروپف برایان به اندازه‌ای بلند است که مرده‌ها را بیدار کند، اما من حاضرم به جای اینکه تنها بخوابم، آن را تحمل کنم. من دوستانی دارم که نمی‌توانستند چیز بدتری به ذهنشان برسد – برخی حتی به مرحله تختخواب‌های دو نفره هم رسیده‌اند!

فکر می کنم هنوز برای ما زود است. من در لحظه زندگی می کنم و هر دقیقه آن را دوست دارم.

صبح سه شنبه یعنی کار برای او و باشگاه برای من. من هرگز یک اسم حیوان دست اموز باشگاه نبودم، اما می دانم که چندان تناسب اندام ندارم، بنابراین اگر می خواهم تا سنین پیری زندگی کنم، باید بازیم را تقویت کنم.

من بعد از 60 سالگی از مرگ و میر خودم بسیار آگاه شدم. هنوز چیزهای زیادی وجود دارد که می‌خواهم در سال‌هایی که باقی مانده‌ام، چمدان‌هایم را جمع کنم، به‌ویژه اکنون که بسیار سرگرم می‌شوم!

من امشب در کمیته خیریه هستم تا برایان یک شب مرخصی بگیرد و فرصتی برای خوابیدن در تخت خودش داشته باشد. مال من بدون آن به طرز عجیبی خالی است و مطمئن نیستم که دوستش داشته باشم.

چهار شنبه

من الان بازنشسته هستم، بنابراین این تجمل را دارم که تقریباً هر زمان که بخواهم دروغ بگویم. برایان چندان خوش شانس نبود – اما او چهارشنبه ها کار نمی کند، بنابراین یک صبح تنبل در رختخواب برای ما عادی شد.

مانند بسیاری از مردان، او صبح برای عمل آماده است، بنابراین ما به زودی با کمی soixante-neuf (سکس دهانی) وارد کار می شویم.

من تا به حال مردی را ندیده بودم که عاشق اینقدر فداکار و توانا باشد. او دقیقا می داند که کجا و چگونه به من دست بزند، فقط با فشار مناسب. او به من چندین ارگاسم می دهد!

بعد از دوش گرفتن (به طور جداگانه – متأسفانه برای هر دوی ما کافی نیست) برای صبحانه به یک کافه محلی می رویم و مانند چند نوجوان به تماشای گوزن می نشینیم.

بعد از ظهر، ما برای یک پیاده‌روی طولانی در پارک روستایی نزدیک می‌رویم – البته دست در دست هم. هرازگاهی برای رسیدن به عقب می ایستیم. من هنوز در شوک هستم که چطور نمی توانم دستانم را از او بردارم.

من عاشق آشپزی هستم، بنابراین عصر او را ترک می کنم تا تلویزیون تماشا کند در حالی که یک کاری سریع درست می کنم. ما یک بطری شراب می نوشیم و روی مبل می خوابیم – و به زودی او دکمه های سوتین مرا باز می کند و لباس هایم را در می آورد.

من هرگز از “رحم زنانه” خود خوشم نیامده است، اما برایان دوست دارد به من فشار بیاورد و او باعث می شود که خیلی سریع بیایم. سپس هزینه خدمات را پرداخت می کنم. به رختخواب می رویم و به زودی، شاد و راضی، در آغوش همدیگر به خواب می رویم.

پنج شنبه

این روز بزرگی برای ماست. برایان تا زمانی که من او را می شناسم فشار خون بالا داشته است و پزشک عمومی او قاطعانه گفته بود که نباید ویاگرا یا هر چیز دیگری را تا زمانی که فشار خون پایین نیامده مصرف کند.

این برای هر دوی ما ناامید کننده است، اما مطمئناً بهتر از حمله قلبی است.

امروز به این ترتیب پایین آمد – هورا! ما چراغ سبز داریم تا قرص آبی کوچک را امتحان کنیم. یک دیدگاه از آن من را آزار می دهد. آنها مدتها منتظر بودند.

سند او بایدها و نبایدهای مصرف ویاگرا را توضیح می دهد. بدون الکل، یک ساعت قبل مصرف کنید… همه اینها کمی تجویزی به نظر می رسد. آیا از این به بعد باید برای سکس کامل برنامه ریزی کنیم؟

برایان با شش قرص آبی کوچک وارد می شود. خوب، من فکر می کنم آنها طولانی نمی شوند.

اگر کار نکرد چه؟ همه اینها بسیار هیجان انگیز است، اگر در عین حال کمی آزار دهنده باشد.

ظاهراً آنها کار نمی کنند مگر اینکه واقعاً بخواهید – هنوز مشکلی در آن بخش وجود ندارد – و تأثیر می تواند تا چهار ساعت ادامه داشته باشد.

آیا این بدان معناست که ما قرار است این کار را به مدت چهار ساعت انجام دهیم؟ یا چندین بار رابطه جنسی داشته باشیم؟ این یک سفر واقعی برای کشف خواهد بود، اما چه زمانی؟

بعد از این همه مدت انتظار، هر دوی ما می خواهیم درست باشد. او امشب کار می کند، پس باید تا فردا صبر کنیم؟ یا آنقدر ناامید هستیم که صرف نظر از اینکه چقدر دیر و خسته هستیم، فقط شیرجه می‌زنیم؟ چه کسی می دانست که رابطه جنسی می تواند اینقدر پیچیده باشد؟

من روز را با تمام این سوالات و بسیاری سوالات دیگر در ذهنم می گذرانم.

متأسفانه برایان بعد از کار خسته است و روحیه ندارد. او می خواهد تا صبح صبر کند، بنابراین من با اکراه غلت می زنم و به رختخواب می روم.

جمعه

من با انتظار از خواب بیدار می شوم، اما به نظر می رسد برایان این احساس را ندارد. به نظر می‌رسد که او از نوازش‌های معمول صبحگاهی ما اجتناب می‌کند و به جای آن از رختخواب بیرون می‌آید و داخل دوش می‌رود و قبل از اینکه بفهمم لباس پوشیده و به سر کار می‌رود.

اینکه بگوییم ناامید هستم، دست کم گرفتن است! بعد از این همه انتظار، امیدوارم او هم همین احساس را داشته باشد. چقدر میتوانی اشتباه باشی؟ کاملاً احساس خستگی می کنم و در رختخواب دراز می کشم و به همه چیز فکر می کنم.

حتی زمانی که در حال انجام کارهای خانه و پختن شام هستم، متوجه می شوم که بیش از حد به چیزهایی فکر می کنم.

پس از همه، من به شدت صحبت می کنم. به هر حال، این یک قلمرو جدید برای هر دوی ما است، و من حدس می‌زنم برای او کمی عجیب است که برای زمانی که آماده اقدام است برنامه‌ریزی کند.

کل این برنامه ریزی مطمئناً عنصر خودانگیختگی را که تا به حال از آن لذت می بردیم ربوده است – چیزی که برایان وقتی از سر کار به خانه می رسد اعتراف می کند.

خوشبختانه، شما می توانید در مورد آن صحبت کنید – و حتی در مورد آن بخندید. اما او هنوز قرص را نمی خورد، لعنتی! یک شب آرام دیگر *آه*.

شنبه

برایان یک فنجان چای برای من در رختخواب می آورد. بالاخره قرص آبی کوچولو را می زند و ما مثل چند بچه مدرسه شیطون می خندیم.

او شروع به نوازش سینه های من می کند و به زودی نتیجه مورد انتظار را می بینیم. خیلی دلم می‌خواهد او را در درونم حس کنم، او را به سمت خودم می‌کشم و با اشتیاق می‌بوسیم.

مثل این است که هیچ یک از ما تا به حال رابطه جنسی نداشته ایم، و به نوعی، حدس می زنم که از آنجایی که این اولین بار است که رابطه جنسی دخول داریم، نداشته ایم.

من از اینکه برایان چقدر هیجان زده است که با من باشد هیجان زده هستم و او به زودی خواهد آمد. اینقدر برای چهار ساعت، می گویم! من کمی ناامید هستم اما حدس می‌زنم با تمرین بهتر می‌شویم و نمی‌توانم برای دفعه بعدی صبر کنم.

بعد از رفتن او به محل کار، من زمان کمی دارم، چیز دیگری که پس از آشنایی با برایان کشف کردم. اگر رابطه جنسی نداشتم، واقعاً اصلاً علاقه ای نداشتم. الان مدام بهش فکر میکنم!

بقیه روز را به فکر برایان – و رابطه جنسی – می گذرانم و با گذشت ساعت ها، احساس ناامیدی عجیبی می کنم. اینطور نیست که جنسیت عالی نبود، اگرچه عالی نبود، اما من فکر می‌کنم که هر دوی ما بیش از حد از این چشم‌انداز هیجان‌زده بودیم و واقعیت کاملاً مطابق با آن نبود.

او به این فکر می کند که دفعه بعد به من نمی گوید چه زمانی تبلت را می گیرد، فقط با یک چشمک حیله گرانه مرا غافلگیر می کند که می تواند من را به سمت میز آشپزخانه ببرد!

یکشنبه

برایان امروز صبح به خانه می رود تا دوش بگیرد، لباس بپوشد و کارهای اداری انجام دهد. تنها 10 دقیقه با ماشین فاصله دارد که بسیار راحت است.

ما توسط دوستان برای ناهار یکشنبه در محل آنها دعوت شده بودیم. ما عاشق یک کباب یکشنبه و کمی شوخی هستیم. برایان به دلیل شغلش به صحبت های کوچک عادت دارد، اما می توانم بگویم که دوستانم از همکاری ما شگفت زده شده اند. فکر می کنم آنها فکر می کردند من برای همیشه مجرد خواهم بود.

دوستان مجرد من نمی توانند تصور کنند که در کنار دیگری باشند. اما من تا چهار ماه پیش این کار را نکردم. اکنون به خاطر روی آوردن به سمت تاریک تقریباً احساس گناه می کنم، اما نمی توانم جلوی آن را بگیرم زیرا بسیار خوشحالم.

احساس می کنم چیزی را پیدا کرده ام که برای مدت طولانی در زندگی ام گم شده است.

من همچنین معتقدم که بهترین های هر دو دنیا را دارم. کسی که دوست دارد با من باشد، اما خوشحال است که من زندگی ام را بگذرانم، از سرگرمی های زیادم لذت ببرم و با همسرم معاشرت کنم زیرا به من اعتماد دارد.

دوستانمان را ترک می کنیم و صبح زود به خانه می رویم (من دوست دارم که برایان مکان من را “خانه” می نامد) و حوالی ساعت 10 شب به رختخواب می رویم.

ما امشب رابطه جنسی نداریم، اما بدنمان مثل تکه‌های پازل به هم می‌پیوندد و من با لبخندی روی صورتم با فکر کردن به آن میز آشپزخانه به خواب می‌روم….

داستانی داری که بخوای تعریف کنی؟

با ایمیل MetroLifestyleTeam@Metro.co.uk در تماس باشید.

بیشتر: شوهر دکتر من عاشق دانشجوی پزشکی خود است، اما من می دانم

بیشتر: دستکش‌های لاستیکی خود را پنهان کنید، اینها وسایل خانگی هستند که بریتانیایی‌ها برای خودارضایی از آن استفاده می‌کنند

بیشتر: پدر همسرم فوت کرد، حالا ما به طور ناگهانی دو بار در روز رابطه جنسی داریم



دیدگاهتان را بنویسید